حضور تو نشر توسط:ص.شدرحرف دل, شعر مهدوی با حضور تو دنیای با حضورِ تو دنیایِ دیگریست روز طلوعِ سبز تو فردایِ دیگریست بوی بهشت میوزد از کوچهباغها خاک زمین بهاری،گلهایِ دیگریست گلهای مریم از گل نرگس معطرند عیسی اسیر نام مسیحای دیگریست… بیشتر »
کلید واژه: "خدا"
من خدایی دارم، که در این نزدیکیست… نه در آن بالاها! مهربان، خوب، قشنگ… چهرهاش نورانیست گاهگاهی سخنی میگوید، با دل کوچک من، سادهتر از سخن ساده من او مرا میفهمد! او مرا میخواند، او مرا میخواهد، او همه درد مرا میداند… یاد او ذکر… بیشتر »
? #دهقانی مقداری #گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پروردگار خود سخن میگفت: ای #گشاینده گره های ناگشوده، گره از گره های زندگی ما بگشای… ?در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز… بیشتر »
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، خدا گفت: رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی. از خدا خواستم تا شکیباییام بخشد، خدا گفت: شکیبایی زاده رنج و سختی است. شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است. از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، خدا… بیشتر »
آخرین نظرات