? #دهقانی مقداری #گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پروردگار خود سخن میگفت: ای #گشاینده گره های ناگشوده، گره از گره های زندگی ما بگشای… ?در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز… بیشتر »
آخرین نظرات